۲-۳ هفته پیش از آغاز جنگ، در یک عصر داغ خرداد ماه برای مجلس ختم مادر یکی از دوستان با مترو به یکی از میادین اصلی جنوب تهران رفتم.
خنکی دالان های مترو را که رد کردم، داغی هوا به صورتم خورد. در باغچه ی پیادهرو کم عرض مترو بساط لباس و دمپایی و خورده ریز فروشی براه بود. چند گامی از ایستگاه دور نشده بودم که دیدم مردی داد و فریاد میکند: هیییی کجا میری! های با تو ام! چشم دواندم به سمت صدا؛ رانندهٔ اتوبوسی روی پله در ایستاده بود و خانم میانسال چادری را آن چنان صدا میزند. مردم هم جمع شدند. آن خانم رویش را برگرداند سمت صدا و گفت: چرا داد و هوار میکنی؟ راننده که معلوم بود از گرما کلافه است گفت: چرا پول بلیت رو نمیدی! زن گفت: ندارم! چی کار کنم؟ راننده صدایش را در گلو انداخت: غلط میکنی پول نداری سوار اتوبوس میشوی! من چطوری باید خرج اتوبوس رو در بیارم!
شرمم شد از دیدن این ماجرا. پول اتوبوس ۳ هزار تومان بود و پول زیادی نبود، راستش اصلا ارزشی نداشت. اما همین ۳ هزار تومان را آن خانم محترم نداشت و احتمالا پولش را پس انداز کرده بود تا به موقع خرج کند.
وقتی فیلم ویدیوی سخنان استاندار مازندران درنشست روز خبرنگار را دیدم که گفته «تا وقتی تا وقتی مردم گرسنهاند، به عفاف و حجاب اعتقادی ندارم» که یعنی اولویت رسیدگی به گرسنگی و فقر مردم است تا فرستادن گشت ارشاد برای حجاب؛ یاد همان ماجرای راننده محترم اتوبوس و خانم میانسال چادری افتادم.
بعد از صحبتهای استاندار مازندران سیلی از اظهارات تند علیه یونسی استاندار مازندران به راه افتاد و کار به جایی رسید که یک روحانی مقام دار و امام جمعه لب به ناسزا باز کرد و گفت: غلط میکنی قبول نداری! اگر من جای آن نگهبان استانداری بودم، اجازه ورود این فرد به استانداری نمیدادم.
خیلی ها بعد از این اظهارات نوشتند که استاندار حدیث نبوی « کادَ الفَقرُ اَن یَکُونَ کُفرا» را بازگو کرده، برخی گفتند «ما دخل الفقر بلداً إلا قال له الکفر: خذنی معک» حضرت مولی(فقر به سرزمینی وارد نمیشود مگر اینکه کفر به او میگوید: مرا با خود ببر) را استاندار بازگو کرده؛ نوشتند به جای این که رگ گردن تان برای حرف استاندار باد کند، باید برای فقیر شدن مردم غیرت تان به جوش می آمد.
اگر آن امامان جمعه، آن شاغلین در مجلس بر سفره بیتالمال ننشسته بودند و سر هر ماه حقوق شان را از دولت دریافت نمی کردند، برای درمان بیماری علاوه بر بیمه عادی از بیمه تکمیلی برخوردار نبودند و برای خرید گوشت و میوه حساب کتاب می کردند که چقدر از کدام بخرند و اگر جلوی عروس و داماد و نوه دستشان خالی بود، به جای حمله به آن مدیر دولتی، چه می گفتند؟
اگر آن امام جمعه مقام دار با آن خانم محترم چادری که از روی نداری و فقر پول بلیت اتوبوس را نتوانست پرداخت کند، روبرو می شد، عذرخواهی که نمی کرد اما شاید به راننده اتوبوسی که حقاش را طلب می کرد؛ می گفت: غلط می کنی!
گروه سیاسی آوش- سیدصادق حسینی: ویدیو، متن: ۱۰ سال از آغاز برجام برگذشت و در این مدت چالشهایی را پشت سرگذاشتیم و گشایشهایی هم ایجاد شد. به همین منظور گفتوگویی با غلامحسین (داوود) محمدنیا، دیپلمات پیشین، داشتیم . او دوران ریاست جمهوری بوش، اوباما و ترامپ را تجربه کرده و همچنین عضو تیم مذاکره کننده در دولت حسن روحانی بوده است. محمدنیا دورهای سفیر ایران در آلبانی بود و با فشار ترامپ در دولت اولش از آلبانی اخراج شد.
متن مصاحبه تفصیلی آوش با داوود محمدنیا، دیپلمات پیشین و عضو تیم مذاکرهکننده برجام را در ادامه میخوانید.
نمایندگی ایران پس از ۱۱ سپتامبر و با حضور دکتر ظریف فضا را خوب مدیریت کرد
برای شروع، اجازه دهید به آغاز فعالیت شما در نیویورک به عنوان عضو هیات نمایندگی ایران در سازمان ملل بپردازیم؛ زمانی که وارد نیویورک شدید، آغاز یک دوره جدید در سیاست خارجی آمریکا بود. دوره ریاستجمهوری جورج بوش و اوجگیری جریان نئوکانها که با حمله به افغانستان و سپس عراق همراه بود. در آن دوران، فضای نمایندگی ما در سازمان ملل و نگاهش به موضوع عراق و جنگ آن چهگونه بود؟
من در تیرماه ۱۳۸۲ مأموریت خود را بهعنوان دبیر اول نمایندگی دائم جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل آغاز کردم. این دوران تقریباً همزمان با سالگرد یکساله حوادث ۱۱ سپتامبر بود؛ عملیاتی تروریستی که نقطه عطفی در تاریخ معاصر محسوب میشود و همچنان آثار آن باقی مانده است.
با انتخاب جورج بوش پسر به ریاستجمهوری آمریکا که شاید بهتنهایی عامل تعیینکننده نبود جریان نئوکانها (محافظهکاران نوین) قدرت و نفوذ بیسابقهای یافتند؛ جریانی که تحت تأثیر مستقیم حوادث ۱۱ سپتامبر و تغییر فضای سیاسی در آمریکا بهشدت تقویت شد. این دوران اوج یکجانبهگرایی آمریکا بود. سیاستهایی مانند پیشدستی و پیشگیری که سالها در حاشیه قرار داشتند، امکان بروز یافتند. آمریکا از لاک انزواگرایی سنتی خود حتی در میان جمهوریخواهان سنتی خارج شد و رویکردی مداخلهجویانه در پیش گرفت.
این رویکرد مداخلهجویانه، ابتدا با بهرهبرداری از فرصت استثنایی ۱۱ سپتامبر و تجاوز نظامی به افغانستان آغاز شد و سپس حدود یکسال و نیم بعد، به تجاوز به عراق منجر شد. اگر فرصت باشد، فضای شورای امنیت و حال و هوای آن دوران و فضای افکار عمومی آمریکا را به تفصیل خدمتتان شرح خواهم داد.
تهاجم به عراق نتیجه یک تصمیم دفعی نبود. آمریکا ۱۲ سال بر روی پرونده عراق کار کرده بود؛ از زمان جنگ اول خلیجفارس در اوایل دهه ۹۰ میلادی. در آن زمان سازمان ملل قطعنامههای متعددی علیه عراق صادر کرد. جالب است که حتی از نظر شمارگان، قطعنامههای شورای امنیت درباره عراق بهطور پیوسته و پشتسرهم صادر میشد: از ۶۶۰، ۶۶۱، ۶۶۲، تا ۶۶۳، ۶۶۴، ۶۶۷ و …
در مدت کوتاهی، عراق تحت فصل هفتم منشور سازمان ملل قرار گرفت. اگر این اتفاق نمیافتاد تجاوز نظامی به آن کشور نیز ممکن نمیشد. همه آن قطعنامهها تحت فصل هفتم صادر شده بودند؛ فصلی که کشورهایی را که متهم به اخلال در نظم و ثبات بینالمللی هستند، در زیرمجموعه خود قرار میدهد. متأسفانه ما نیز بهطور ظالمانهای مشمول این فصل شدیم.
عراق ۱۳ قطعنامه مهم از شورای امنیت دریافت کرد. در آمریکا نیز قوانین یکجانبهای مانند «قانون آزادسازی عراق» تصویب شد. در فضای رسانهای و افکار عمومی آمریکا به مدت ۱۲ سال بر طبل جنگ کوبیده شد تا نهایتاً زمینه برای حمله فراهم شود. بهانههایی مانند ارتباط با القاعده و وجود سلاحهای کشتار جمعی از جمله سلاحهای شیمیایی، میکروبی و اتمی مطرح شد.
اگر به مصاحبههای آقای محمد البرادعی ــ که البته درباره ایران سخن میگفت ــ مراجعه کنیم، میبینیم که از سال ۲۰۰۵ آمریکا فشارهای زیادی را بر وی وارد کرده بود؛ همانطور که در مورد عراق نیز چنین کردند.
با فشار بر آژانس، بازرسیهای گسترده از عراق انجام شد. رژیم صدام نیز در مقاطعی همکاری و در مواقعی مقاومتهایی داشت که نهایتاً به حمله نظامی منجر شد.
من بهخوبی به یاد دارم که در سال ۱۳۸۲ در جلسه شورای امنیت سازمان ملل حضور داشتم. در طبقه بالا و در بالکن نشسته بودم، زمانیکه جورج تنت، رئیس وقت سازمان سیا، و کالین پاول، وزیر خارجه وقت آمریکا، وارد جلسه شدند فضای رسانهای بسیار سنگینی حاکم بود.
آقای پاول در نطق خود سعی کرد با ارائه مدارکی، فضای لازم برای حمله را ایجاد کند. مثلاً تنت شیشهای کوچک از جیب کت خود بیرون آورد و ادعا کرد که این نمونه آب سنگین عراق است که در بازرسیها کشف شده است. همچنین فایلهای صوتی از شنودهای مربوط به فرماندهان عراقی پخش کردند که ظاهراً درباره سایتهای سیار حاوی سلاحهای کشتار جمعی صحبت میکردند.
با این حال آمریکا نتوانست مجوز شورای امنیت را برای حمله به عراق کسب کند و نهایتاً بدون مجوز این اقدام را انجام داد.
تجاوز به عراق در ۲۰ مارس ۲۰۰۳ آغاز شد. جالب است که پس از مرگ کالین پاول بسیاری از او با عنوان کسی که یک دروغ تاریخی درباره سلاحهای کشتار جمعی در سازمان ملل گفته بود، یاد کردند. با اینکه این جنگ حدود ۲۲ روز تا سقوط صدام به طول انجامید، اما اشغالگری آمریکا در عراق حدود ۱۱ سال ادامه یافت و تا به امروز نیز مردم عراق از آثار آن جنگ رنج میبرند.
از دیگر نقاط عطف دوران مأموریت من افشای برنامه هستهای ایران توسط گروهک منافقین بود. این اقدام در مرداد ۱۳۸۱ صورت گرفت، زمانی که «علیرضا جعفرزاده» طی یک کنفرانس خبری، سایت نطنز را افشا کرد و مدعی شد که ایران برنامه غنیسازی پنهانی دارد. این ادعا بهشدت مورد استقبال رژیم صهیونیستی قرار گرفت. اطلاعات دقیقی ندارم اما بسیار محتمل است که اطلاعات اولیه توسط رژیم صهیونیستی در اختیار منافقین قرار گرفته باشد.
در فضای آمریکا نیز ما بهشدت مراقب بودیم، چرا که میدانستیم آمریکاییها به دنبال امنیتیکردن پرونده جمهوری اسلامی ایران هستند. پس از حوادث ۱۱ سپتامبر دو جنگ در کشورهای همسایه ما آغاز شد. سخنرانی مشهور “محور شرارت” از سوی بوش ایراد شد و پس از ۱۱ سپتامبر نام جمهوری اسلامی ایران بهصراحت مطرح شد. در آن مقطع نمایندگی ما بهخوبی این فضا را مدیریت کرد؛ بهویژه در دوران حضور آقای دکتر ظریف.
در آمریکا چهرههایی مانند جان بولتون، پل ولفوویتز و دونالد رامسفلد در رأس سیاستگذاریهای امنیتی و نظامی بودند. شعاری که آن زمان از زبان برخی مقامات صهیونیستی از جمله نتانیاهو نقل میشد، این بود: «پسران به عراق میروند، مردان به ایران».
ما این فضا را بهخوبی تحلیل و به کشور منتقل میکردیم. بدون آنکه تهدیدات را بیش از اندازه بزرگنمایی کنیم، یا از سوی دیگر اطمینان بیمبنایی ایجاد کنیم. در داخل کشور حتی در برخی جلسات خاص، این برآورد وجود داشت که ایران هدف حمله خواهد بود، نه عراق اما نمایندگی ما هرگز چنین برآوردی را ارائه نکرد.
در مواجهه با افشاگری منافقین نیز این تجربه و شناخت را داشتیم که بدانیم هدف امنیتی کردن فضای ایران در سطح بینالمللی است و بهدرستی واکنش نشان دادیم.
سیدصادق حسینی، تابناک: اوایل دهه هفتاد در دوره نوجوانیام؛ آقای توکلی با پژوه ۴۰۴ آبی-فیروزهای ما را؛ محمد و زهیر را سوار میکرد که بریم مسجد یا نماز جمعه؛ دندهٔ کنار فرمان پژو خیلی عجیب بود برایم، تا آن موقع همهٔ ماشینها دندهشان وسط ماشین بود خب! همسایهٔ مشترک همان موقعها میگفت: صدای نماز و گریههاش را هر شب میشنویم.
او زمانی اصولگرایی را بنا گذاشت که با یتیتا؛ همان راست سنتی؛ مرزبندی داشت و منتقدشان بود؛ همانطور که با چپها؛ یونیها و بعدتر با اصلاحطلبان مرز بندی داشت.
تفسیر و تعبیری از عدالت و مبارزه فساد داشت که توانست ۴ میلیون رای از مردم را بگیرد. عدالت خواهیاش اصیل بود؛ مسیرش اما با اشتباهاتی همراه بود. وقتی متوجه اشکالات مسیر و ایدههایش شد که فرصت اصلاح از دست رفته بود و کشور با قطار بی ترمز احمدینژاد به جلو میرفت و کمتر کسی به نظر کارشناسی توجه میکرد و بعد هم تحریم پشت تحریم.
در سالهای اخیر هربار به دیدنشان می رفتم؛ عمیقا ناراحت و متاسف از فساد و ظلم و بیعدالتی در حق مردم بود؛ میگفت: ما اینرا نمیخواستیم. اگر صریحتر بخواهم بگویم: از اصلاح و تغییر شرایط به نفع مردم نا امید بود.
عکس مرحوم احمد توکلی را ۱۳ سال پیش گرفتم. برای گفتگوی نوروزی خبرآنلاین.
آخرین بار که خدمتشان بودم گفتند: چون سخن گفتن برایم سخت شده نکات و موضوعات را مینویسم تا اعضای مجمع بخوانند؛ آقای باهنر میگفت: آقای توکلی شما از همه دقیقتر از سایرین نکات را میگویید؛ من دعا میکنم سلامت باشید. به او گفتم: من از شما دعا نخواستم؛ برای سوالهایم جواب میخواهم.
دکتر احمد توکلی که برای انقلاب زندان رفت و شکنجه شد و سختی کشید و پس از انقلاب مسئول و نماینده شد اگر یک اصل اساسی داشت: آن عدالت و فساد بود و با صدای رسا حرفش را میزد؛ گفت سیاست تعدیل اقتصادی هاشمی اشتباه بود، املاک نجومی فساد و جرم بود؛ مولد سازی دولت رئیسی، بی حرمتی به قانون اساسی و حقوق مردم بود. عدالتجویی اش جناحی و خطی نبود. عدالتخواهی اش اصیل بود؛ مثل خودش.
اگر اصولگرایی به معنای پافشاری بر اصول بود احمد توکلی حتما اصولگرا بود و پیش از آن یک مسلمان واقعی؛ اصیل، مردمدار و شریف و پاکدست. برای همین سکهٔ سیاستورزیاش آنچنان در جریان محافظهکار و روکشهای بعدیاش: اصولگرا، انقلابی و… خریداری نداشت.
آن صبح نسبتا خنک بهمن ۱۳۹۶ که محمد را زیر درختان چنار امامزاده دفن کردیم؛ بیقراریاش و دست بر عصایش را فراموش نمیکنم. این بار در آتش گرمای مرداد به خانهشان رفتم؛ پیکرش رو به قبله بود؛ در میان کتابها. نشستم سلام دادم و برایش رحمت و مغفرت از خدا خواستم.
آخرین سلام را زیر سایه درختان چنار که در خاک کنار محمد آرام گرفته بود، دادم؛ وقتی زهیر خواند: صلیالله علیک یا اباعبدالله.
سال گذشته نسیمی وزید؛ پنجرهای باز شد، فرصتی پدید آمد تا جلوی دولت اشتباهی برآمده از نمایش انتخابات ۱۴۰۰ که با سرعت به پیش می رفت و جامعه را تکهتکه میکرد گرفته شود.
سال گذشته مجالی پیش روی همه مان قرار گرفت تا جلوی آن همه اشتباه و نادیده گرفتن مردم گرفته شود.
یک سال از پیروزی نامزدی که برایش زحمت کشیدیم گذشت؛ تصور این که آن دیگری امروز بر مردم غالب شده بود هولناک و خطرناک است. عمق راهبردی آن دیگری را ۳ سال تحمل کرده بودیم؛ دیدیم سال ۱۴۰۱ چه بلایی بر زنان آوردند؛ قانون نکبت حجاب و عفاف شان را دیدیم؛ وضعیت فلاکت بار اقتصاد و صنعت را دیدیم؛ دیدیم آن دولت مدعی چگونه حقوق مردم را پایمال کرد و آمدن آن دیگری یعنی تداوم و تقویت همان رویکرد اشتباه؛ یعنی از خالص سازی به غنیسازی فیکها رسیدن! و مردم ۱۶ تیر ۱۴۰۳ برای بار چندم به آن دیگری؛ سعید جلیلی؛ رای عدم کفایت دادند.
امروز در سالگرد پیروزی مسعود پزشکیان با وجود همه ضعفها؛ کاستیها و مشکلات اقتصادی؛ با وجود وزرایی که بود و نبودشان را چندان حس نمیکنیم؛ باوجود جنگ ناجوانمردانه اسراییل که ایران را در نوردید؛ و دفاع جانانهای که صورت گرفت؛ از رایی که دادم راضی هستم.
سال ۱۴۰۳ نسیمی وزید؛ پنجرهای باز شد، فرصتی پدید آمد تا شکاف کمتر شود؛ و امید بیشتر؛ فرصت و کیفیت زندگی بیشتر؛ امیدوارم قدر این مجال را بدانند و بدانیم.
سیدصادق حسینی، روزنامه نگار، عصرایران: سیاست انسداد اجتماعی و گشت ارشاد یکی از اشتباهات دولت آقای رئیسی بود که سرانجامش را در وقایع تلخ پاییز ۱۴۰۱ و زخم هایی که بر تن جامعه وارد کرد دیدیم و تحمل کردیم.
در آن دوران تاریک و تلخ، شاهد تشدید حضور گشت ارشاد پلیس در میادین و معابر، به راه افتادن حجاب بان ها در مترو و مانورهای حجاب بانی بودیم. افزون بر گشت ارشاد، پلیس با شدتی عجیب مشغول جریمه مردم به خاطر حجاب بود و مافیای چرثقیل و پارکینگ هم در این ظلم ناروا فعال شده بودند.
یکی از دلایل دوری مردم از انتخابات زودهنگام ریاست جمهوری ۱۴۰۳ همین سیاست توهین آمیز انسداد اجتماعی بود و در این انتخابات مردم آشکارا به جریانی که دنباله رو سیاست های دولت رئیسی بود، نه گفتند، جریانی که با دورویی حاضر نشد مسئولیت گشت ارشاد بپذیرد و از عمق راهبردی حجاب دم می زد.
البته جریان شکست خورده کم نیاورد و با طرح عجیب قانون حجاب، اهداف مشکوک خود را دنبال کرد تا این که مسعود پزشکیان با وعده حذف گشت ارشاد روی کار آمد و بر صندلی ریاست جمهوری نشست و به صراحت گفت: این قانون را ابلاغ و اجرا نمی کند.
با این حال متاسفانه شاهد اقدامات و مداخلات نهادهایی هستیم که آرامش و احترام به مردم را هدف گرفته اند. حضور گشت ارشاد در معابر، راه افتادن گشت های نظارتی ستاد امر به معروف در مراکز خرید و ارسال پیامک های تهدید آمیز این ستاد برای مردم و موج جدید جریمه خودروها با گزارش افرادی که هویت و صلاحیت شان مشخص نیست، نشان از ضعف وزارت کشور دولت آقای پزشکیان در صیانت از حقوق مردم و تکریم و احترام آنان است.
همچنین این سوال مطرح است که آیا وزارت ارتباطات برای این ستاد و ستادهای دیگر اجازه دسترسی به داده های مردم در اپراتورها را داده است؟ چطور می شود بدون هماهنگی و صدور مجوزهای لازم قانونی، نهادی بتواند برای افراد پیامک تهدید آمیز ارسال کند؟ آیا وزیر ارتباطات آقای ستار هاشمی از این دسترسی ها اطلاع داشته و جلوی انسداد آن ها را نگرفته است؟
آقای پزشکیان از لحظه ای که سوگند ریاست جمهوری خورد با بحران روبرو بوده است، از ترور و بحران امنیتی و جنگ، تا بحران های اقتصادی و ناترازی. کاش سردار مومنی وزیر کشور، بحران اجتماعی را به مجموعه بحران های دولت اضافه نکند و مقتدرانه با کسانی که عزت و احترام مردم را هدف قرار داده اند برخورد کند.
«این کار خطرناک است و شما ممکن است زمین بخورید» این توصیه محمود احمدی نژاد رییس جمهوری وقت به علی اکبر صالحی وزیر خارجه برای آغاز مذاکرات محرمانه سال ۱۳۹۰ با آمریکا در عمان است که در کتاب خاطرات صالحی با نام «گذری در تاریخ» فروردین ۹۷ منتشر شده؛ مذاکره ای که با سفر اسفند ۱۳۸۹ حسن قشقاوی معاون کنسولی وقت به عمان برای آزادی نصرت الله تاجیک دیپلمات ایران از لندن جرقه اش زده شد.
۳ سال قبل از انتشار کتاب، علی اکبر صالحی در گفت و گوی مفصلش با ماهنامه دیپلمات که آذر ۱۳۹۴ منتشر شد درباره مذاکره محرمانه با آمریکا گفت:« آقای دکتر احمدینژاد هم خیلی راغب به مذاکره نبود؛ ولی مانع هم نبود؛ اما اینکه بگوییم مشوّق باشند، نبودند. میگفتند: آقای صالحی! حواست را جمع کن. موضوع پیچیده است و ممکن است صدمه ببینی. برادرانه نصیحت میکرد که امری پیچیده است و حواست باشد که راه خطرناکی است. بههرحال مشوّق نبودند؛ اما مانع هم نبودند.» تریتا پارسی در کتابش «از دست دادن یک دشمن: اوباما، ایران، و پیروزی دیپلماسی» که بخش هایی از آن در وب سایت مشرق منتشر شده جزییات مذاکرات محرمانه عمان را روایت کرده است:« … وزیر خارجه ایران درخواست دیگری هم داشت. برای اینکه تهران متقاعد شود آمریکا جدی است، واشینگتن باید رسماً آمادگی خود را اعلام میکرد. آمریکا نمیتوانست چنین کاری بکند، اما عمان میتوانست. بنابراین به جای دولت اوباما، سلطان قابوس نامهای به آیتالله خامنهای نوشت و به رهبر ایران اطمینان داد که آمریکاییها در مورد ورود به مذاکرات دوجانبه با ایران جدی هستند. این نامه به صالحی تحویل داده شد و سپس صالحی توسط «علیاکبر ولایتی» مشاور نزدیک آیتالله خامنهای، نامه را به دست رهبر ایران رساند، بدون آنکه به «محمود احمدینژاد» رئیسجمهور ایران اطلاعی بدهد… باوجود مقاومت شدید شورای عالی امنیت ملی ایران و سعید جلیلی دبیر وقت این شورا آیتالله خامنهای نهایتاً موافقت کرد. صالحی به من توضیح داد: «رهبر ایران گفت: باشد، اما باید خیلی مراقب باشید، چون ما به آمریکاییها اعتماد نداریم.»
نشست اول مذاکره محرمانه میان ایران و آمریکا، شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۱ در مسقط برگزار شد؛ از ایران علیاصغر خاجی معاون وزیر خارجه به همراه «رضا زبیب» رئیس دفتر آمریکای شمالی، «رضا نجفی» و «محسن بهاروند» مسئول آمریکای لاتین به عمان رفتند و از آمریکا «پونیت تالوار» کارشناس ارشد شورای امنیت ملی و «جک سالیوان» معاون ستاد کارکنان وزیرخارجه، به همراه «اِمِت بلیوو» و یک مترجم در مذاکرات شرکت کردند. مذاکراتی که به دلیل افرایش تنش ها در خلیج فارس، بعد از ماه ها آماده سازی به نتیجه ی مطلوب نرسید.
علی اصغر خاجی سفیر ایران در چین، ۲۸ مهر ۱۳۹۷ در معدود گفت و گوهایش با رسانه ها در روزنامه همشهری، مذاکرات محرمانه عمان را چنین توصیف می کند:«فضا خیلی شکننده بود، هیچ تضمینی به پیشرفت کار نبود… اولین چیزی که ما با هیأت آمریکایی مطرح کردیم این بود که دیوار بیاعتمادی بین ما و شما دیوار بسیار بلندی است.» با وجود به شکست انجامیدن نشست اول، دور دوم مذاکرات با وقفه ای حدودا ۹ ماهه با تغییراتی در نحوه برگزاری، جسله دوم در ویلایی ساحلی، نیمه اسفند ۱۳۹۱ در مسقط برگزار شد.
علی اکبر صالحی نشست دوم را که با حضور خاجی معاون وزیر خارجه ایران و ویلیام بیل بِرنز دیپلمات کهنه کار و معاون وزیر خارجه آمریکا برگزار شد، چنین گزارش می کند:« آقای خاجی را برای برگزاری جلسه دوم (۱۴ اسفند ۱۳۹۱) به عمان فرستادیم که نشست خیلی خوبی شد. طرفین دو سه روز در عمان ماندند و نتیجه آن شد که پادشاه عمان نامهای برای آقای دکتر احمدینژاد نوشت مبنی بر این که نماینده آمریکا اعلام کرده حق غنیسازی ایران را به رسمیت میشناسند.»
آینهورن عضو هیات آمریکایی و دستیار وزیر خارجه وقت آمریکا نیز نشست دوم در مسقط را چنین ارزیابی کرد:«ایرانیها داشتند همان کاری را میکردند که دیپلماتهای حرفهای انجام میدهند. داشتند ما را وارسی میکردند، سؤالهای هوشمندانه میپرسیدند.»
نشست دوم محرمانه میان ایران و آمریکا با تدبیر سلطان قابوس پایان یافت و در حالی که صالحی برای برگزاری نشست سوم در اردیبهشت ۱۳۹۲ آماده می شد، با نظر رهبری مذاکرات متوقف شد. صالحی در این باره می گوید:« ما خود را آماده میکردیم تا برای اجرای نقشه راه و تعیین جزئیات تعهدات متقابل وارد جلسه سوم با امریکاییها شویم. این فعل و انفعالات، مربوط به زمانی بود که کشورمان در آستانه انتخابات ریاست جمهوری قرار گرفته بود. در همین هنگام، از دفتر رهبر معظم انقلاب به ما اطلاع دادند که حسب صلاحدید معظم له، دیگر مذاکره را متوقف کنید؛ بگذارید بعد از تعیین تکلیف انتخابات، دولت بعدی مذاکرات را پیگیری کند.»
سیدصادق حسینی، روزنامه نگار، آوش، عصرایران: دور جدید مناسبات ایران و آمریکا آغاز شده است. در ایران دولت میانه روی مسعود پزشکیان روی کار آمده و در آمریکا دولت دوم ترامپ به فاصله حدود ۳ ماه از دولت ایران، تشکیل شده است. هر دو دولت البته با فضای متشنج سیاست جهان ناشی از جنگ اسراییل با غزه و لبنان و جنگ روسیه با اکراین روی کار آمده اند. هفت نکته کوتاه درباره آغاز دور نخست مذاکرات در ایران و آمریکا به نظرم رسیده است که در پی می آید.
اول. دولت های پزشکیان و ترامپ در حالی تشکیل شده اند که تحولات عرصه سیاست خارجی در جهان سرعت بسیار زیادی به خود گرفته و پرونده های مهمی سیاسی(جنگ اکراین و غزه) و اقتصادی پیش روی دولت ترامپ قرار دارد. در چنین فضایی ترامپ به دنبال ثبت دستاوردهای ملموس و فوری است تا شخصیت برتر خود را به رخ دیگران بکشد و این می تواند پیشبرنده مذاکرات باشد.
دوم. این بار نیز مانند پاییز سال ۱۳۹۰ آمریکایی ها مشتاق آغاز مذاکره هستند و ترامپ پیش دستانه از ارسال نامه اش به ایران خبر داد. در دور قبل، نشست اول مذاکره محرمانه میان ایران و آمریکا بعداز گرفتن مجوزها، شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۱ در مسقط برگزار شد؛ از ایران علیاصغر خاجی معاون وزیر خارجه به همراه «رضا زبیب» رئیس دفتر آمریکای شمالی، «رضا نجفی» و «محسن بهاروند» مسئول آمریکای لاتین به عمان رفتند و از آمریکا «پونیت تالوار» کارشناس ارشد شورای امنیت ملی و «جک سالیوان» معاون ستاد کارکنان وزیرخارجه، به همراه «اِمِت بلیوو» و یک مترجم در مذاکرات شرکت کردند. مذاکراتی که به دلیل افرایش تنش ها در خلیج فارس، بعد از ماه ها آماده سازی به نتیجه ی مطلوب نرسید.
سوم. خاجی دیپلمات ایرانی در معدود گفت و گوهایش با رسانه ها در روزنامه همشهری، مذاکرات محرمانه عمان در سال ۱۳۹۱ را چنین توصیف کرد:«فضا خیلی شکننده بود، هیچ تضمینی به پیشرفت کار نبود… اولین چیزی که ما با هیأت آمریکایی مطرح کردیم این بود که دیوار بیاعتمادی بین ما و شما دیوار بسیار بلندی است.» از مذاکرات محرمانه ۱۳۹۱ تا مذاکرات امروز فروردین ۱۴۰۴، دیوار بی اعتمادی بین ایران و آمریکا عمیق تر شده است. تجربه برجام و خروج یک طرفه ترامپ از سویی و ترور شهید والامقام حاج قاسم سلیمانی از دیگر سو به این بی اعتمادی، مباحث حقوقی و کیفری نیز افزوده است.
چهارم. تجربه مذاکرات ترامپ با کیم جونگ اون رهبر کره شمالی(۲۰۱۸) و دستور خروج ارتش آمریکا از افغانستان نشان داد، وقتی پیگیری پرونده به ساختار بروکراسی دولت ایالات متحده واگذار می شود، نتیجه لزوماً دلخواه رئیس جمهور آمریکا نیست و بروکراسی کار خود را می کند. نمونه واضح اش: مذاکرات ترامپ-اون است که نتیجه خاصی در بر نداشت.
پنجم. در دولت جدید ترامپ، استیون ویتکاف به عنوان نماینده ویژه در امور خاورمیانه فعالیت می کند. بر اساس گزارش ها او هم دسترسی مستقیم و راحتی به ترامپ دارد، هم مورد اعتماد اوست و هم فعال اقتصادی موفقی است که می تواند از چارچوب های سیاسی و بروکراتیک دولت آمریکا گذر کند. وجود چنین چهره ای به عنوان رئیس هیات مذاکره کننده از این جهت فرصت است که کارشناسان آمریکایی که آشکارا ضد ایران و حامی جریان های اسراییلی هستند را می تواند تعدیل کند و در مسیر گفتگو به پیش برود.
ششم. پیش از آغاز مذاکرات آمریکاییها ۲ درخواست داشتند: اول مذاکره مستقیم باشد و دوم مذاکرات در امارات متحده عربی که نامه ترامپ را به ایران آورد برگزار شود. در گام نخست ایران با هر دو درخواست تا در نهایت شنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۴ مذاکرات به صورت غیرمستقیم و در مسقط آغاز میشود.
هفتم. تا پیش از برگزاری مذاکرات، نمی توانیم میزان جدی بود طرف آمریکایی در حل مسایل را ارزیابی کنیم. ممکن است آن ها با نگاه های حداکثری و انعطاف ناپذیر به مسقط بیایند که روشن است مذاکرات به نتیجه مطلوب نمی رسد و روشن می شود آنها به دنبال تصویرسازی و شوی تبلیغاتی هستند؛ و ممکن است با اختیارات کامل آمده باشند و پیشنهادهای عملی برای ارایه حسن نیت و تغییر فضا روی میز بگذارند که طبعا مذاکره معنی دار می شود و ادامه می یابد.
با این حال بدیهی است در پرونده رابطه ایران – آمریکا، مولفه های مهم دیگری از جمله رابطه ایالات متحده با اسرائیل، تاثیر گذاری قابل توجهی دارد و باید دید آیا ترامپ می خواهد و می تواند رژیم اسراییل را مدیریت کند.
بدیهی است در پرونده رابطه ایران – آمریکا، مولفه های مهم دیگری از جمله رابطه ایالات متحده با اسرائیل، تاثیر گذاری قابل توجهی دارد و باید دید آیا ترامپ می خواهد و می تواند رژیم اسراییل را مدیریت کند.
سیدصادق حسینی، روزنامه نگار، عصرایران: سپهر خلجی رئیس شورای اطلاع رسانی دولت رئیسی که از جمله ویژگی های مدیریتی اش در آن روزها، بستن نظرات مردم در توییتر بود نوشت: «هر آن رشتهای که با مدیریت شهید رییسی عزیز در نزدیک کردن دولت-ملت و کاهش فاصله ایجاد شده در اثر سوء مدیریت های دهه ۹۰ و ترمیم اعتمادعمومی، بافته شده بود عملا ظرف ۸ ماه پنبه شد و کشور در شرایط بسیار خطرناکتری از ناکارآمدی دهه ۹۰ قرار گرفته است.»
به نظرم لازم است هرچند وقت یکبار بدیهیات و واقعیاتی را برای حامیان آن دولت ناکارآمد و فاجعه بار یادآوری کرد که دیگر مهملاتی مانند «نزدیک کردن دولت-ملت» نگویند.
اول: در سال ۱۴۰۰ مرحوم رئیسی در یک نمایش که اصلی ترین عنصر انتخابات یعنی «حق انتخاب» را نداشت و رقابت را بی معنی کرده بود با پایین ترین نرخ مشارکت تاریخ انقلاب اسلامی یعنی ۴۸ درصد رئیس جمهور شد.
دوم: نتیجه ۳ سال فعالیت دولت رئیسی، ثبت پایین ترین نصاب مشارکت در انتخابات مجلس ۱۴۰۲ شد: ۴۰ درصد. سوم: عملکرد آن دولت باعث شد از سبد رای اصولگرایان و انقلابی ها به زعم خودشان، ۵ میلیون رای کاسته شود. رئیسی ۱۸ میلیون رای آورد و جلیلی ۱۳.۵ میلیون. چهارم: با وجود تبلیغات فراوان و حمایت تمام قد کارگزاران دولتی، صداوسیما و ستادهای سایبری، مردم به کسی که جریان را رئیسی را نمایندگی می کرد آشکارا «نه» گفتند. پنجم: اعضای دولت رئیسی خوب است ماجرای عزل معاون پارلمانی رئیس جمهور پزشکیان که با هزینه شخصی در مرخصی نوروزی به سفر لوکس رفته بود را با حمایت های آقای رئیسی و خودشان از ۲ وزیر مجرم مقایسه کنند. ششم: دولتی که سیاستش انسداد اجتماعی بود و آن فجایع اجتماعی را در ۱۴۰۱ به وجود آورد، دولتی که تن و بدن زنان و دختران را با گشت ارشاد و با جریمه و توقیف خودرو می لرزاند، دولتی که مردم را با فیلترینگ گسترده، با اخراج اساتید برجسته دانشگاه و دانشجویان، با بالاترین تورم و افزایش فقر در جامعه، قطعی بی سابقه برق شهرک های صنعتی و افغان گستری زیر ضربه برده بود، هر کاری کرد افزایش شکاف «دولت-ملت» بود، نه کاهش آن.
تهران-ایرنا- بیش از ۳۰۰ تن از فعالان جامعه مدنی ایران در واکنش به تهدیدات دولت آمریکا در بیانیهای خطاب به دبیرکل سازمان ملل، تاکید کردند: در صورت هرگونه تعرض به ایران، فارغ از اختلاف دیدگاههای خود با حکومت، با تمام قدرت از کشورمان دفاع میکنیم، تجاوز به ایران، دیگر اقدامی علیه حکومت نیست، بلکه اقدامی علیه ملت ایران است.
به گزارش خبرنگار سیاسی ایرنا، بیش از ۳۰۰ تن از فعالان جامعه مدنی ایران در واکنش به تهدیدات دولت آمریکا بیانیهای خطاب به دبیرکل سازمان ملل که رونوشت آن برای کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل نیز ارسال شده، منتشر کردند که در این بیانیه آمده است: این بیانیه از سوی صدها تن از استادان دانشگاه، حقوقدانان و وکلا، مدافعان حقوق بشر، روزنامهنگاران، فعالان سیاسی مستقل تنظیم شده است که شامل عدهای از منتقدین سیاستهای حاکمیت هم میشوند و برخی طعم حبس یا محرومیتهای گوناگون را چشیدهاند. مخاطب این نامه، ابتدا دبیرکل و مجمع عمومی و کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد، سپس دولتمردان آمریکا، ملت آمریکا و افکار عمومی جهانیان است.
آقای آنتونیو گوترش دبیرکل محترم سازمان ملل متحد
با سلام و احترام
این بیانیه از سوی صدها تن از استادان دانشگاه، حقوقدانان و وکلا، مدافعان حقوق بشر، روزنامهنگاران، فعالان سیاسی مستقل تنظیم شده است که شامل عدهای از منتقدین سیاستهای حاکمیت هم میشوند و برخی طعم حبس یا محرومیتهای گوناگون را چشیدهاند. مخاطب این نامه، ابتدا دبیرکل و مجمع عمومی و کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد، سپس دولتمردان آمریکا، ملت آمریکا و افکار عمومی جهانیان است.
تجربه تاریخی ایران در مواجهه با جنگ: ما تجربه ۸ سال جنگ در برابر رژیم صدام حسین را داریم که حتی زمانی که متوسل به حمله شیمیایی شد، مورد حمایت همه قدرتهای جهانی بود. هنوز عده زیادی از آثار آن حملات شیمیایی که تأمینکننده آن دولت آلمان بود، رنج میبرند. این جنگ صرفاً با رژیم صدام نبود، زیرا او نیروی نیابتی قدرتهای شرق و غرب بود و حمایت تسلیحاتی و سیاسی میشد. ما مصائب جنگ را لمس کردهایم و مایل به جنگی دوباره نیستیم. ایران در سده اخیر آغازگر هیچ جنگی نبوده، اما تجربه گذشته نشان داده است که اگر مورد تجاوز بیگانه قرار گیرد، با تمام قوا در برابر آن میایستد.
مسئله هستهای و برجام: سیاستهای دوگانه غرب، که برنامه هستهای صلح آمیز ایران را که تحت نظارت آژانس بوده تهدید جلوه میدهد اما تسلیحات هستهای اسرائیل را که عضو انپیتی و تحت هیچ نظارتی هم نیست نادیده میگیرد، نهتنها ایران را تحت فشار قرار داده، بلکه به گسترش افراطگرایی نیز دامن زده است. در همین راستا پس از چند سال مذاکرات سخت و فشرده در گروه ۱+۵، ایران با آمریکا و اروپا به توافق برجام دست یافت. اما دولت ترامپ بدون هیچ دلیل موجهی از این توافق خارج شد، درحالیکه ایران همچنان به برجام پایبند ماند. دولت ایالات متحده علاوه بر خروج از برجام، شدیدترین تحریمها را به ملت ایران تحمیل کرد که محرومیتهای دارویی، حیاتی و صنعتی کشور را در بر میگرفت.
موضع منتقدان داخلی درباره دموکراسی و مداخله خارجی: ما، با وجود انتقاداتی که به حاکمیت و سیاستهایش داریم، بر این باوریم که استقلال، امنیت و دموکراسی ایران باید توسط خود مردم و بدون مداخله خارجی شکل گیرد. دموکراسی با مداخله قدرتهای بیگانه به دست نمیآید، آنهم از سوی قدرتهایی که آشکارا خوی جباریت نشان میدهند و از رژیم جنایتپیشه اسرائیل حمایت میکنند و سلاحهای پیشرفته و حمایتهای مالی و سیاسی را در پشتیبانی از آن ارسال میکنند در حالیکه نسلکشی اسرائیل از سوی تمام نهادهای بینالمللی حقوق بشر و دیوان بینالمللی کیفری محکوم شده و با اعتراضات مردمی و دانشجویی گسترده در آمریکا و اروپا مواجه گردیده است. ملت ایران با تاریخی کهن و بسیار قدیمیتر از اکثر کشورهای کنونی جهان، که هگل میگوید «تاریخ جهانی با ایران آغاز میشود» و کانت و نیچه و بسیاری از اندیشمندان بزرگ از تاریخ درخشان آن میگویند، نیازی به دلسوزی چنین نیروهایی ندارد.
نگرانی برای صلح جهانی: ما فقط نگران ایران نیستیم، بلکه نگران صلح جهانی هستیم. در ۱۵ماه گذشته، رژیم اسرائیل در عریانترین شکل، تمام هنجارهای حقوق بشری و قواعد حقوق بشردوستانه بینالمللی و ارزشهای صلح، دموکراسی و انسانیت و اعتبار نهادهای بینالمللی را زیر پا گذاشته و با حمایت آمریکا و برخی دولتهای اروپایی به نقض حقوق بشر ادامه داده است. اکنون با فردی در رأس دولت آمریکا مواجه هستیم که برخلاف ادعای صلح در دوره رقابتهای انتخاباتی، میخواهد مسائل بینالمللی را با زور و بمب و جنگ حل کند. رفتارش درباره گرینلند، کانادا، اروپا، اوکراین، غزه نیز نشان میدهد به جای دیپلماسی و ادبیات حقوقی، از ادبیات زور استفاده میکند. او چندبار گفته است ایران یا مذاکره میکند یا بمباران میشود. این اظهارات نقض آشکار منشور ملل متحد و تهدیدی برای صلح جهانی است.
اعلام موضع: ما امضاکنندگان این بیانیه، برای دفاع از ایران، دفاع از انسانیت، دفاع از صلح جهانی، در صورت هرگونه تعرض به ایران، فارغ از اختلاف دیدگاههای خود با حکومت، با تمام قدرت از کشورمان دفاع میکنیم و از همه جهانیان میخواهیم در برابر جنایات دولت اسرائیل و تهدیدهای جنگطلبانه دولت جدید آمریکا ایستادگی کنند. تجاوز به ایران و هر اقدامی علیه توان دفاعی کشور ما، دیگر اقدامی علیه حکومت نیست، بلکه اقدامی علیه ملت ایران است و منطقه را به آشوبی بزرگ کشیده و جهان را متضرر خواهد کرد.
سیدصادق حسینی، روزنامهنگار، خبرآنلاین: از ۷ مهر ۱۴۰۰ که همزمان با روی کارآمدن دولت مرحوم سیدابراهیم رئیسی، پیمان جبلی به عنوان رئیس سازمان بسیار گسترده صدا و سیما منصوب شده ۳ سال می گذرد، سال هایی که پرچالش و پر انتقاد که نتیجه ی آن کنار گذاشته شدن و حذف چهره های هنری و برنامه سازی مثل مهران مدیری، سروش صحت، احسان علیخانی و عادل فردوسیپور(به ارث رسیده از دوره قبل) از تلویزیون به بهانه خالص سازی و تبدیل تمام شبکه های تلویزیون به انواعی از شبکه افق و البته افت شدید مخاطب.
پیمان جبلی و وحید جلیلی تیم مدیریت و رهبری جدید سازمان صدا و سیما با هدف کنترل فضای فرهنگی و انحصار در صوت و تصویر، به دنبال شبکه نمایش خانگی بودند. پیمان جبلی با هوشمندی، مجلس را از فرایند قانون گذاری حذف کرد و توانست با همکاری شورایعالی انقلاب فرهنگی در خرداد ۱۴۰۲ مدیریت و نظارت و به تعبیری رگولاتوری نمایش خانگی را از وزارت فرهنگ و ارشاد بگیرد و به صداوسیما منتقل کند. مصوبه ای که تقریبا تمامی فعالان فرهنگی و تهیه کنندگان سینما و نمایش خانگی از آن انتقاد کردند و معتقد بودند در تصویب آن نه تنها کار کارشناسی انجام نشده بلکه نظر فعالان این اکوسیستم هم گرفته نشده است.
این روزها بار دیگر صداوسیما با نامه توقیف برنامه اکنون سروش صحت و دستور توقف نیمه شب گزارش فوتبال توسط عادل فردوسی پور خبر ساز شده است. چهره های علمی، حقوقی و رسانه ای بسیاری به این دستورات عجیب واکنش نشان دادند و آن را غیرقابل قبول دانستند.
به این مقدمه خوب است نگاهی به ابعاد مختلف تنظیمگری، چالشهای موجود و مدل مؤثر داشته باشیم.
به نظرم نگاه «تنظم گری پیش از انتشار» روش ازبین رفته ای است. در جوامعی که ارتباطات و ساخت اجتماعی پیوسته ای با جهان داشته و دارند به ویژه بعد از تحولات عصر اینترنت و شبکه های اجتماعی، اساسا تنظیم گری پیش از انتشار بازنشست شده است. البته چین به دلیل ساختار حکمرانی اقتدارگرای کمونیستی و کره شمالی به دلیل ساخت اجتماعی حزبی و فضای رسانه ای و سمعی بصری بسته آن در این دایره تعریف نمی شوند. در کشور همسایه ترکیه تنظیمگری فیلم و سریال در شبکههای تلویزیونی و پلتفورمهای VOD توسط شورای عالی رادیو و تلویزیون ترکیه RTÜK انجام میشود و صد البته این شورا، یک نهاد نظارتی است و تولید برنامه ندارد. فرایند نظارتی RTÜK پسینی است. در مالزی، نظارت بر محتوای فیلم و سریال در اینترنت و VODها به عهده کمیسیون ارتباطات و مالزی MCMC و همچنین وزارت ارتباطات و چندرسانهای مالزی است. این نهادها با همکاری با سازمانهایی مانند هیئت ملی فیلم مالزی (FINAS) و دیگر نهادهای مربوطه، مسئولیت نظارت بر محتوای دیجیتال و اطمینان از رعایت قوانین و مقررات مربوط به محتوا را بر عهده دارند.
در مصر، مسئولیت تنظیمگری و نظارت بر فیلمها و سریالها بر عهده سازمان رسانهای مصر Supreme Council for Media Regulation است و البته خودش تولیدکننده محتوا نیست.
در بسیاری از کشورها مسئولیت تنظیم گری و نظارت بر عهدهٔ وزارت فرهنگشان است و رادیو تلویزیون در نقش یک سرویس اطلاع رسانی عمومی فعالیت میکنند.
بازخوانی تحولات رسانه ای به ویژه در عصر اینترنت نشان داده روش تنظیم گیری پیش از انتشار یا همان نظام سانسور نه اثربخشی دارد و نه منافع ساختاری که آن را پایه نهاده تامین می کند. در ایران ما هم تجربه ی ممنوعیت ویدیو را دیده ایم، هم ممنوعیت ماهواره، هم ممنوعیت و سانسور اینترنت و حالا سانسور صوت و تصویر فراگیر! اما آیا ارزش های اجتماعی و فرهنگی جامعه مطابق ارزش ها و سلائق ساختار حکمرانی سیاسی است؟ آیا روش حکمرانی ۴۰ سال گذشته با تحولات اجتماعی و فناورانهٔ امروز همخوانی دارد و کارآمد است؟
به نظر می رسد روشی است که در دنیای رسانه به روزنامه نگاری مسئولیت اجتماعی مشهور است مدل مناسبی برای تنظیم گری است. رسانه مسئولیت اجتماعی چند نکته دارد: اولا هنجارهای جامعه و ارزش های حرفه ای و صنفی را رعایت می کند و مسئولیتپذیر است؛ ثانیا نظارت پسا انتشار دارد و ثالثا نهادهای صنفی خودشان با کسانی که از چارچوب اخلاقی و حرفهای خارج شوند برخورد می کنند و خود تنظیم گر هستند.
در کشور مدل هیات نظارت بر مطبوعات که تشکلی فرا بخشی و صنفی است، مدل خوبی از تنظیم گری پس از انتشار است.
نکته ی مهم دیگر این که آیا در تنظیم گری باید به مقدورات و امکانات توجه کرد یا باید نگاه حداکثری داشت؟ تجربه حکمرانی چهل و چندساله ی پیش رو اثبات کرده نگاه های خیلی حداکثری در تعاریف و قانون ها و آیین نامه ها، عملا بی فایده و بی مصرف بوده اند و به پیچیدگی امور دامن زدهاند.
در سال های آغاز اصطلاح سازی «صوت و تصویر فراگیر» بحث از این بود که اگر کانال به چندصد عضو برسد مصداق صوت و تصویر فراگیر است و باید مورد نظارت قرارگیرد. امروز در تلگرام فارسی بیش از ۲۰۰هزار کانال داریم، آیا نظارت بر تمام این ۲۰۰هزار کانال عملا شدنی است؟ یا گفتند در اینستاگرام فلان قدر فالور؛ در آپارات چنین و چنان! اساسا این نگاه حداکثری آیا قابل اجرا است؟ اصلا منطقی است؟
به نظرم اگر در تنظیم گری نگاه به رسانه های فراگیر در حوزه سرگرمی یعنی صداوسیما و پلتفورم های نمایش خانگی معطوف شود؛ عملی تر واقعی تر است.
و در پایان به نظرم مهمترین اصل تنظیمگر، بی طرفی و ذی نفع نبودن است. مجموعه ای که امر تنظیم گری را برعهده دارد نمی تواند خودش در آن موضوع تولید کننده، تامین کننده و فروشنده باشد. اگر تنظم گر فروشنده شد، طبیعتا محصول خودش همیشه ارجح است و تلاش می کند، محصولات دیگران را از بازار حذف کند. به عبارت ساده تر هیچ تنظیم گری نمی تواند بازیگر هم باشد و رقیب نمی تواند داور هم باشد.
با چنین مبنایی سازمان صدا و سیما مادامی که تولید و پخش کننده محتوا است، تا زمانی که علاوه بر بودجه بی حساب دولتی، از درآمد تبلیغاتی هنگفت ناشی از تولید و پخش برنامه بهره می برد و پاسخگویی به ساختارهای سیاسی کشور ندارد، نمی تواند تنظیم گر و داور باشد.
به نظرم تجربه ی تنظیم گری شبکه نمایش خانگی توسط صداوسیما همان طور که بیان شد به دلیل ماهیت رقابت صداوسیما با پلتفورم ها، رویکرد تنظیم گری پیش از انتشار و نگاه حداکثری در اعمال نظارت و اجرای سلیقهای، اساسا تجربه ای شکست خورده است. خوب است از این تجربه درس گرفته شود و وزارت ارشاد دولت آقای پزشکیان با کمک فعالان اکوسیستم فرهنگی، یک نهاد حرفه ای و صنفی بی طرف و فرابخشی برای تنظیم گری منصفانه و غیر سلیقه ای تاسیس کنند.